شعر در مورد حضرت علی اکبر
شعر در مورد حضرت علی اکبر
شعر در مورد حضرت علی اکبر،شعر در مورد حضرت علی اکبر ترکی،شعر در مورد میلاد حضرت علی اکبر،شعر در مورد میلاد حضرت علی اکبر (ع)،شعر در مورد ولادت حضرت علی اکبر (ع)،شعر ناب در مورد حضرت علی اکبر،شعر دوبیتی در مورد حضرت علی اکبر،شعری در مورد ولادت حضرت علی اکبر،شعری درمورد حضرت علی اکبر،شعر ترکی در باره حضرت علی اکبر،شعر ترکی در مورد شهادت حضرت علی اکبر،شعر درمورد ولادت حضرت علی اکبر،شعر درباره ی میلاد حضرت علی اکبر،شعر درباره ی ولادت حضرت علی اکبر،شعر درباره ولادت حضرت علی اکبر(ع)،شعری در مورد حضرت علی اکبر،شعری درباره حضرت علی اکبر
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد حضرت علی اکبر (ع) برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
شعر در مورد حضرت علی اکبر
شد غرش رعد، مست از تکبیرت
شد صاعقه، ماتِ ضربت شمشیرت
با جذبه ی حیدرانه ی چشمانت
مُلک و ملکوت میشود تسخیرت
شعر در مورد حضرت علی اکبر ترکی
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
شعر در مورد میلاد حضرت علی اکبر
در حیرت است محو تماشا پیامبر
گویا جوان شده ست یکی با پیامبر
قرآن به دست دارد و در دست ذوالفقار
این شیر مرد کیست علی یا پیامبر؟
شعر در مورد میلاد حضرت علی اکبر (ع)
سخت است وداع پدری با پسر خویش
سخت است پسر دل ببرد از پدر خویش
بگذار زبان در دهن حضرت بابا
تاکام بگیرد پدرت از ثمر خویش
آرام برو راه کمی پیش دو چشمم
آرام برو از بغل همسفر خویش
سخت است که از قامت تو چشم بپوشم
من ماندم بی تابی این چشم تر خویش
هر چند که ممسوس در ذات خدائی
اما نظری کن پسرم دور و بر خویش
رفتی و پدر ماند و دوتا چشم که تار است
کشتی پدرت را پسرم پشت سر خویش
با کنده ی زانو به سویت آمده ام راه
بی تو نکنم صاف علی جان کمر خویش
باید بگذارد پدر پیر تو اکبر
با دست خودش بین عبایش جگر خویش
دیگر به خداوند توان نیست به پایم
بر خیز و ببر این پدر محتضر خویش
شعر در مورد ولادت حضرت علی اکبر (ع)
چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده
خنده بر روی لب این همه لشکر مانده
بین این دشت تمام تن او پخش شده
هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده
شعر ناب در مورد حضرت علی اکبر
نوهٔ ارشد حیدر، یل خیبر شکنم
جلوهٔ پنج تنم
دست پرودهٔ یک مرد بنام حسنم
جلوهٔ پنج تنم
شعر دوبیتی در مورد حضرت علی اکبر
پیکرت مانند تسبیحی است که از هم وا شده
تیغ و تیر و نیزه روی بیت بیتت جا شده
طعنه و زخم زبان قد تو را خم کرده است
قد تو حالا شبیه مادرم زهرا شده …
آن قدر روی تنت شمشیر و نیزه تاخته…
قد تو رعنای من، رعناتر از طوبی شده
مادری پهلو شکسته رو به رویت آمده
کوچه، سیلی، میخ در معنا شده
واژه های بر زبانم کمتر از حد تواند
برکهٔ شعرم به شوق نام تو دریا شده
شعری در مورد ولادت حضرت علی اکبر
گاهی همه به دور پسر جمع میشوند
گاهی همه به دور پدر جمع میشوند
اینها که دست و پای علی را گرفتهاند
هشتاد و چار فاطمه سرجمع میشوند
وقتی میان خیمه نشسته، نشستهاند
وقتی که میرود، دم در جمع میشوند
دارند این طرف چهقدر میشوند کم
دارند آن طرف چهقدر جمع میشوند
وای از علی عقابش(1) اگر اشتباه رفت
وای از حسین دورش اگر جمع میشوند
شعری درمورد حضرت علی اکبر
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
شعر ترکی در باره حضرت علی اکبر
الله اکبر این نغمات ار لسان اوست
یا اینکه گفته است اذان را پیامبر
با دیدنش عدو به ندا گفت: بین ما
جنگی نبود و نیست دمی با پیامبر
شعر در مورد حضرت علی اکبر
با خَلق و خُلق و منطق احمد نمای تو
با خشم و دست و بازوی خیبر گشای تو
ازیک طرف پیمبر و از یک طرف علی
جز تو که قادر است نشیند به جای تو؟
برخیز با حسین، غدیری به پا بکن
تا اینکه خصم فاطمه افتد به پای تو
در لشگری که اسم تو هم کشته می دهد
صد نسل منقرض کند این حمله های تو
ترس من از نگاه بد این جماعت است
میخوانم “ان یکاد ” همیشه برای تو
تا دور میشوی دل من شور میزند
خیره شده سکینه به هر رد پای تو
دیگر چرا صدای اذانت نمیرسد؟
پس کو نوای دلکش ان ربنای تو؟
این های و هوی و هلهله ترسانده خیمه را
وقتی نمیرسد به رقیه صدای تو
این حرمله، قسم که ندارد مهارتی
این تیر قصد کرده نشیند به نای تو
جز شرق تا به غرب همین دشت نینوا
جایی نرفته پیکر از هم جدای تو
برخیز ای علی و ببین مادر آمده
زینب شود فدات که اشکت در آمده…
شعر درمورد ولادت حضرت علی اکبر
اربا اربا شده آنگونه علی اکبر من
که از او در همه جا نفحه ی عنبر مانده
زانویم از رمق افتاد و زمین افتادم
کمرم تا شد از این داغ… شدم درمانده
شعر درباره ی میلاد حضرت علی اکبر
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش
به درخشندگی ماه که عباس عمویش
روضهخوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون
پسری داشت که میرفت و نگاه تو به سویش
پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت
روضهخوان گفت که در باد پریشان شده مویش
آسمان بار امانت نتوانست کشیدن
که بریدند خدایا که شکستند سبویش
روضهخوان تاب نیاورد، عمو آب نیاورد
روضهخوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش
شعر درباره ی ولادت حضرت علی اکبر
از حضرت خورشید بلی می گیرد
آئینه شباهت جلی می گیرد
او نیمه ی سیبی ست که در معراجش
دستان محمد از علی می گیرد
شعر درباره ولادت حضرت علی اکبر(ع)
خون دل خوردم علی تا که تو آقا شده ای
پدرت پیر شده تا که تو رعنا شده ای
لشگر امروز به قَدِّ خَم ِ من میخندد
مَردَکی داد زد و گفت حسین تا شده ای
پا نکش روی زمین که پدرت میمیرد
با تقلایِ خودت قاتل بابا شده ای
شعری در مورد حضرت علی اکبر
در کربلا شمیم گل یاس آمده
لرزه به جان دشمن خناس آمده
از میمنه به میسره طوفان به پا شده
شاگرد رزم حضرت عباس آمده
شعری درباره حضرت علی اکبر
تمام غیرت من زیر دست و پا مانده
دوباره دست دلم غرق ربنا مانده
کبوترانه تو هم پر زدى و عشق شدى
نگاه حسرت من بین رو ضه ها مانده
براى فاتحه خوانى زبان نمى چرخد
امان بریده ز من باز بغض وامانده
زمانه بى تو عزیزم چه زود پیرم کرد
زمانه بعد تو اصلا بگو چرا مانده
ببین چه لشکر ما بى تو سوت و کور شده
چرا صداى تو در سینه ى تو جامانده
شبیه مادرمان سینه ات ترک خورده
دوباره در غم سختى قدم دوتا مانده
بلند قامت من روى خاک افتادى
پدر نشسته و یک جسم در عبا مانده
نفس بکش پسرم پا زمین مکش اکبر
هنوز روضه ى سلطان کربلا مانده
هنوز درد غریبى هنوز تنهایى
هنوز اشک یتیمى بچه ها مانده
به وسعت همه ى دشت جا به جا شده اى
چگونه خیمه برم پیکرت کجا مانده
بلند شو پسرم تا نبینم عمه ى تو
میان حجمه ى یک مشت بى حیا مانده
شعر در مورد حضرت علی اکبر
به کنار بدنش خشک شده این بدنم
از علی اکبر من یک علی اصغر مانده؟!
خواستم بوسه زنم بر بدنش، آه…نشد
جای بوسه به تن این گل پرپر مانده؟
شعر در مورد حضرت علی اکبر ترکی
عطش را تو بهانه کردی ای جان
که باشد دل بریدن از تو آسان
گرفتی از پدر اذن شهادت
تو با بوسه بر آن لبهای عطشا
شعر در مورد میلاد حضرت علی اکبر
یکی می گفت از گل بهتر است اوشبیه حضرت پیغمبر است او
علیّ مرتضا آمد به میدان
ولی نه! نه! علی اکبر است او
شعر در مورد میلاد حضرت علی اکبر (ع)
در کنار ِ جسم فرزندش پدر جان داده بود
زینب آمد از حرم بیرون و او را زنده کرد…
شعر در مورد ولادت حضرت علی اکبر (ع)
هر دم که لب به لعل لبت وا کنم علی
اسرار عشق خویش هویدا کنم علی
از بس شبیه مادرمان راه می روی
قدری قدم بزن که تماشا کنم علی
شعر ناب در مورد حضرت علی اکبر
قد رعنای تو چون سرو سپیدار شده
کربلا محو رخ احمد مختار شده
دور تا دور سرت آیینه می چرخانم
بسکه گیسوی بلند تو دل آزار شده
تا کمی راه روی این دل من می لرزد
قد طوبایی زهراست پدیدار شده
چشم بد دور از آن قد رشیدت پسرم
قامتت شانه به شانه با علمدار شده
شعر در مورد حضرت علی اکبر
اصلاً مصاف هاشمیان نا برابر است
حالی علی و حمزه و حالا پیامبر؟
آیینه است اکبر و حاجت به تیغ نیست
سنگش زنید لشگریان تا پیامبر
صد تکه تکه تکه شود تا که بشنوید
وا اکبرا و وا علیا، وا پیامبر
افتاده است روی تن خشک کربلا
ارباً علی اکبر و ارباً پیامبر
بوی مدینه کرببلا را گرفته است
خوش آمدید حضرت زهرا پیامبر
شعری در مورد ولادت حضرت علی اکبر
افتاد و پیش چشم پدر پا کشیده شد
کار علی ببین به کجاها کشیده شد
دستی کشید موی سیاهش , عجیب بود
هنگام ظهر شب به درازا کشیده شد
هرکس به شوق پیروهنش چنگ میزد و
بین سپاه کار به دعوا کشیده شد
بی اختیار نیزه به پهلوش تا رسید
ذهنم به سمت حضرت زهرا کشیده شد
نقش علی به لوح دلم تکه تکه و …
نقش حسین با کمری “تا” کشیده شد
جسم پسر شبیه به زهرا شد و سپس
جسم پدر شبیه به مولا کشیده شد
جا شد تمام قامت طوبی به یک عبا
کار علی ببین به کجاها کشیده شد
شعری درمورد حضرت علی اکبر
یاد اصوات اذانش جگرم را سوزاند
حسرت یک نگهش بر دل مضطر مانده
به روی پیکر او پیکر من افتاد و
خواهرم در بر من دست به معجر مانده
هرچه کردم بدنش بین عبا جمع نشد
به روی خاک از این تن دوبرابر مانده
کار من نیست علی را ببرم تا به حرم
زحمت بردن او دوش برادر مانده
خبر پر زدنش را برسانید حرم
چشم بر راهِ پسر دیده ی مادر مانده
رکن من رفت… چنین خم شدنم جا دارد
به خدا رفت ازین لشگر من فرمانده
شعر ترکی در باره حضرت علی اکبر
هجوم آورد دشمن بیمحابا
به سوی جسم بیجان تو بابا
میان کوفیان تنها نبودی
دلم شد با تن تو ارباً اربا
شعر ترکی در مورد شهادت حضرت علی اکبر
آسمان درنظرت تیره شده چون دود است تشنگی از لب خشکیده ی تو مشهود است
قطعه قطعه شدنت را همگی خندیدند
کوفیان را زقدیم عاطفه ها کمبوداست
شعر درمورد ولادت حضرت علی اکبر
هر کجا مینگرم جسم تورا میبینم
صد علی اکبر ِ دیگر به خدا میبینم
قول دادی که مرا مثل عصایم باشی
حال بر رویِ زمین چند عصا میبینم
تا که گفتی علی ام سنگ به سمتت آمد
مثل مادر رویِ پهلوی تو پا میبینم
تو نبی بودی و اکنون به رویِ لبِ تو
مانده ام جایِ رَدِ نعل چرا میبینم!!!
خواهرم آمده از خیمه که من جان ندهم
عمه ات را تو ببین بین ِ که ها افتاده
شعر درباره ی میلاد حضرت علی اکبر
در سرزمین عشق تو سامان عالمی
جان حسین فاطمه جانان عالمی
ارباب زاده ای و همه نوکر توییم
تو سرور تمام جوانان عالمی
شعر درباره ی ولادت حضرت علی اکبر
نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد
نداشت فایده هر قدر که تقلّا کرد
دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت
غریب کرب و بلا کمی تماشا کرد
پدر کنار تن او شبیه ابر گریست
کشید آه و نگاهی به «ارباً اربا» کرد
گذاشت صورت خود را به صورت پسرش
دوباره مرگ خودش را پدر تمنّا کرد
دل امام دو عالم به یک نگاه شکست
نشست و زخم قدیمیِ کوچه سر وا کرد
شکافت بیشتر از پیش از دو سو پهلو
نداشت فایده هر قدر نیزه را تا کرد
کسی ز خیمه رسید و به دست زینبیاش
امام مردهی خود را دوباره احیا کرد
شعر درباره ولادت حضرت علی اکبر(ع)
ای ملائکه محو جلوه های ذات تو
بین آسمان پهن است، سفره ی صفات تو
این همه صفات تو، ذات مشترک دارد
از وجود پیغمبر، سفره ات نمک دارد
خضر کربلای من، پیر آسمانی ها
روضه ی پر از نور آخر الزمانی ها
از کجا تو می ریزی، جلوه های طاووسی
که فرشته می افتد، پای تو به پابوسی
شعری در مورد حضرت علی اکبر
جُنبشی بین آسمانها بود
شورشی تا به عرشِ اعلا بود
چشمهای فرشتگان مبهوت
به جوانی پیمبر آسا بود
مرتضایی به شکلِ پیغمبر
یا حسینی که عالم آرا بود
محشری میرود به رویِ زمین
یا قیامِ قیامت آنجا بود
شعری درباره حضرت علی اکبر
رُخش سبزه ست و مویش مشکی و لب، قرمز اُخرا
کأنّ المصطفی (ص) قد عادَ یولَد مرّهً أخری
یقین روح محمد (ص) رفته در جسم علی اکبر
اگر ما می پذیرفتیم مفهوم تناسخ را
اگر می بود بحر ساوه، می خشکید بهر او
که در قنداقه پنهان کرده صد خورشید فرخ را
پدر دست دعا برداشته بر جانب ایزد
که “اللهم بارِکنی به و اجعلْهُ لی ذخرا”
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می شود مجنون
همین که زاده ی لیلا هویدا می کند رخ را
سپاه شمرِ کافرکیش، مات جلوۀ حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمایان می کند رخ را
عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنان که آتش نمرود، ابراهیم تارخ را
به جُرم چهره اش شد کشته یا آوازۀ اسمش؟
نمی فهمیم علت را، نمی یابیم پاسخ را
شعر در مورد حضرت علی اکبر
هر بار که تازه از شما میخوانم
با سوز و گدازه از شما میخوانم
من ذکر مصیبت ” علی اکبر” را…
با کسب اجازه از شما میخوانم
شعر در مورد حضرت علی اکبر ترکی
یک جرعه بفهمید تب دریا را بی قامت او قیامت دنیا را
خنجر نزنید بر تن اکبر آه…
مجنون نکنید بیش از این لیلا را
شعر در مورد میلاد حضرت علی اکبر
داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت
جز خالق ِ اکبر ز دلِ او که خبر داشت؟
تا آن دم آخر که بریدند سرش را
او دیده ی حسرت به سویِ جسم پسر داشت
شعر در مورد حضرت علی اکبر
ما را نظر دوست خدا باورمان کرد
با یک صلوات از دگران برترمان کرد
ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد
ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد
هم سفرۀ پیغمبر اکرم شدن ما
فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد
با حب علی عاشق زهرا شده ایم و
این عشق غبار قدم مادرمان کرد
شعر در مورد ولادت حضرت علی اکبر (ع)
بازدلشوره ای افتاده به جانم چه کنم
تندترمیزند آخرضربانم چه کنم
پسرم رفته و چندیست از او بی خبرم
باز هم بی خبری برده امانم چه کنم
شعر ناب در مورد حضرت علی اکبر
هر که یوسفت می دید، می برید دستش را
شوق روی تو می داد، سمت باد هستش را
هر کسی تو را دیده، خوانده قل هو اللهی
بسکه مثل خورشیدی، بسکه این همه ماهی
صبح فیض می گیرد، از رخ مصابیحت
صد بهشت می ریزد، از دل مفاتیحت
ای شبیه آیینه، ای که گرم تکثیری
بر حسین تأویلی، بر حسین تفسیری
عشق در تو می دیده، احتشام پیغمبر
احترام تو مثل احترام پیغمبر
شعر دوبیتی در مورد حضرت علی اکبر
صوت نبویست جاری از هر سخنش
صد یوسف مصر، خفته در پیرهنش
در شهر، کرمخانهی او شهره شده ست
این است که خوانده اند، ابن الحسنش
شعری در مورد ولادت حضرت علی اکبر
فروغ ِ چشم من از چشم نیزه ها افتاد
عصایِ پیری من زیر دست و پا افتاد
عزیز ِ یوسفِ من چنگ گرگها حس کرد
زبس که رونق یعقوب ِ قصه ها افتاد
شعری درمورد حضرت علی اکبر
صدای پای بهار آمد
بیا که کوه وقار آمد
به قلب عاشق قرار آمد
به حقپرستی عیار آمد
به عرش حق هم جوار آمد
به کربلا تک سوار آمد
رسولی و کربلا کتابت
نگینی و عالمی رکابت
رسیده پیغمبری دوباره
شعر ترکی در باره حضرت علی اکبر
نقـش بـیـابـان دیـدم آخـر پـیـکـرت را
از مـن نـگـیـر اکـبـر نـگـاه آخــرت را
داغت تمام خیمه گاهم را به هم ریخت
حـالا چـه گـویـم مـن جواب مادرت را
مـن هـم شبیه خاک صحرا تشنه هستم
بـالا بـگـیـر ای شـبه پـیغمبر سرت را
دشمـن مـیـان مـقـتـلت بـا خنده میگفت
حــالا بـیــا بــردار جـسـم اکــبـرت را
فریاد بابا گفـتـنـت خـیلی ضعیف است
از بس که خون پُر کرده راه حنجرت را
شعر ترکی در مورد شهادت حضرت علی اکبر
که گفته بال کبوتر اضافه آمده است
فقط زجسم تو یک سر اضافه آمده است
برای کشتن تو چون که چون یامبری
کمان به دست دو لشگر اضافه آمده است
یکی خمیده چو زهرا و دیگری لیلا
چرا کنار تو مادر اضافه آمده است
فقط به روی عبا وقت جمع کردن تو
چه قدر پاره ی پیکر اضافه آمده است
شعر درمورد ولادت حضرت علی اکبر
لرزانده شکوهت تنهی لشکر را
بر هم زدهای هیمنهی لشکر را
طوفان نگاه تو ز هم پاشیدهست
از میسره تا میمنهی لشکر را
شعر درباره ی میلاد حضرت علی اکبر
از صورت چون ماه پیمبر خواندند
از هیبت و اقتدار حیدر خواندند
شد جلوهی احمد و على، آینهای
آن آینه را علیِّ اکبر خواندند
شعر درباره ی ولادت حضرت علی اکبر
این داغ بزرگی است جگر می فهمد
سنگین تر از آن نیست کمر می فهمد
افتاد علیِ اکبر و……………بابایش…
باید که پدر شوی پدر میفهمد
در رفتن با شتاب چون تیر شدی
برگشتی و قد کمان چو شمشیر شدی
تا قتلگه عمه مگر عمری راه است؟
در رفتن و آمدن چرا پیر شدی؟
شعر درباره ولادت حضرت علی اکبر(ع)
ز دستم می روی اما صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
سرم را میگذارم رویِ کِتفِ خواهرم زینب
الا ای محرم دردم چرا اکبر نمیآید
شعر در مورد حضرت علی اکبر
پدر از خیمه ها نظر میکرد
زیر ِ لبها پسر پسر میکرد
پیش ِ چشم ِ پدر علی اکبر
آتش ِ شوق شعله ور میکرد
شعری درباره حضرت علی اکبر
صبحدم بود که من بر لبِ تو بوسه زدم
حال جایِ لگدِ خصم به لبها مانده
بویِ خون میوزد از عمق ِ دهانت پسرم
اثری بر لب و دندان تو پیدا مانده
یک فزع کردی و خون صورتِ من را پُر کرد
لخته خونهای گلویِ تو معما مانده
شعر در مورد حضرت علی اکبر
- ۹۶/۱۰/۰۲